چرا به اینجا رسیدیم ؟؟؟
چرا به اینجا رسیدیم ؟؟؟ مخاطب این نوشتار فرد خاص و یا طرز تفکر سیاسی خاصی نیست. انتظار هم ندارم که بخاطر آن کسی تعریف و تمجید کند بلکه ممکن است بخاطر این گفته که “حرف حق تلخ” است، مورد نکوهش حتی دوستان نزدیک نیز واقع شوم. اجازه دهید بدون مقدمه بروم سر اصل مطلب.
چرا به اینجا رسیدیم ؟؟؟
مخاطب این نوشتار فرد خاص و یا طرز تفکر سیاسی خاصی نیست. انتظار هم ندارم که بخاطر آن کسی تعریف و تمجید کند بلکه ممکن است بخاطر این گفته که “حرف حق تلخ” است، مورد نکوهش حتی دوستان نزدیک نیز واقع شوم.
اجازه دهید بدون مقدمه بروم سر اصل مطلب.
کشور ایران بدون شک و با آمار و ارقام و استنادات فراون، کشور کم نظیر و بلکه بی نظیری است. خداوند هر آنچه را بلحاظ آب، خاک، موقعیت جغرافیایی و منابع زیر زمینی و رو-زمینی باید به این نقطه از زمین می داده، داده است. سرمایه های تاریخی، فرهنگی و انسانی آن نیز بماند.
مصداق این گفته این است که:
“آنچه دنیا همه دارند تو یکجا داری”.
با این توصیف،
آیا وضعمان خوب است؟
آیا مشکلات گوناگون نداریم؟
آیا مشکلات اقتصادی نداریم؟
آیا از مشکل کم آبی رنج نمی کشیم؟
آیا ناهنجاری اجتماعی نداریم؟
آیا بلحاظ رفاه، مردم در مضیقه نیستند؟
آیا فقر و بیکاری و …. رنجمان نمی دهد؟
آیا احترام کوچکتر به بزرگتر و محبت بزرگتر به کوچکتر و حفظ ارتباطات انسانی و روابط متقابل دولت- ملت مطلوب است؟
اگر پاسخ منفی است اشکال کار کجاست؟
آیا در این نارسایی ها فقط دولت و بطور کلی حکومت مقصر است؟
ممکن است که بگوییم رییس اداره ای انتصابی است و انتقاد کنیم که در انتصاب او شایسته سالاری رعایت نشده است اما آیا همانهایی که انتقاد می کنند، به هنگام عمل خود بدنبال شایسته سالاری هستند؟
در حدود ٢٠ سال پیش برای پاسخ به عنوان این نوشتار یعنی “چرا به اینجا رسیدیم”؟ بدنبال آسیب شناسی بودم که به چند موضوع رسیدم:
– بی برنامگی
– نظم ستیزی
– قانون گریزی
– ترحیح منافع فردی، باندی و جناحی بر منافع ملی.
– دمیدن به سورنا از سر گشادش، یعنی در اداره امور کسی سر جای خودش نیست.
– منفعت طلبی فردی، خانوادگی، ……
– نبود شایسته سالاری در مدیریت
– دو رویی در قبل و بعد از کسب مقام.
– انتظارات شخصی بی جا از مدیران.
اجازه دهید مثالی ملموس بزنم و نتیجه گیری کنم. این مثال امر مبتلابه ملموسی برای همه ما است. در انتخابات عده ای در اطراف هر یک از کاندیدای شورای شهر، مجلس، خبرگان و ریاست جمهوری جمع می شوند. آنها تلاش می کنند، سینه سپر می کنند و حتی هزینه می کنند.
اگر به پرسید به چه دلیل اطراف این فرد گرد آمده اید؟ بدون شک پاسخ این است که کاندیدای ما اصلح است و ما بدنبال منافع ملی هستیم. پاسخ بسیار خداپسندانه، آبرومندانه، قانع کننده، معقول، منطقی و جذابی است.
اما بدون شک سهم خواهی از روز پس از انتخابات شروع می شود. حتی افرادی که تا قبل از پیروزی در اردوگاه رقیب بوده اند، به طرق مختلف خود را به کاندیدای پیروز نزدیک می کنند و ادعای نقشی کلیدی در پیروزی او را دارند.
وای به حال و روز فرد پیروز اگر نرسد منافع شخصی افراد را برآورده کند.
خوب، با این توصیف چه انتظاری می رود که منافع ملی محور قرار بگیرد و یا فرد منتخب دارای ایده، خلاق و توانمند بتواند ایده های خود را عملی کند؟
در نظر بگیرید در انتخابات شورای اسلامی یک شهر ١٠٠ هزار نفری فردی به عنوان عضو شورای شهر انتخاب شده باشد. آیا اگر روزی ١۶ ساعت کار کند باز می رسد فقط و فقط جواب تلفن همه افراد که طالب شنیدن صدای او هستند را بدهد؟
در اینجا یک چیز مطرح است و آن هم این است که فرد منتخب دیگر خودش نیست. باید بشود عامل این و آن. خیلی خیلی بخواهد از وظیفه ذاتی خود دور نشود، رفیق بازی، جناح بازی و همشهری گری را کنار بگذارد، باز بجای منافع ملی می رود دنبال منافع محلی.
محله من، شهر من، حوزه انتخابیه من و ….
اما حالا پس از ٢٠ سال آسیب شناسی من موضوع ریشه ای دیگری را نشان می دهد و آن هم این است که زیرساخت و زیربنای همه اینها یک چیز است و آن هم مقوله ای است بنام “فرهنگ”.
نهادینه شدن فرهنگ کار، فرهنگ تلاش، فرهنگ شایسته سالاری، فرهنگ علمی، فرهنگ فناوری و …..
کشور ژاپن که بعد از جنگ دوم جهانی تقریبا” نابود شده بود، امروز به عنوان نگین و افتخار آسیا می درخشد، علتش مقوله نهادینه شدن “فرهنگ کار و تلاش” است.
متاسفانه و صد متاسفانه، به هر دلیل و به هر تقدیر در کشور عزیز ما ایران، جنبه های مختلف فرهنگی جای خود را به جنبه های منفی داده است. ترجیح منافع ملی بر منافع فردی برعکس شده است. انتظارات بجا، جای خود را به انتظارات بیجا داده است.
اگر کسی که دست او برای دزدی باز است دزدی نکند می گویند “بی عرضه” است.
اگر وارد رانت، دلالی، واسطه گری و …. نشوی، می گویند عرضه ندارد.
اگر به دنبال یک کار ملی و یک حرکت ملی باشید و به خواسته های فردی گردن ننهید، یک شبه دوستت دشمنت می شود.
اقتصاد ورشکسته، خرابیهای ناشی از جنگ، زلزله، سونانی و … را شاید بتوان در عرض یک دهه آباد کرد اما “واژگونی و سقوط فرهنگی” یک ملت را هرگز.
به باور من کارمان بسیار سخت شده است. در این واژگونی و سقوط فرهنگی همه مقصریم
منتها یکی کمتر و یکی بیشتر.
واژگونی و سفوط فرهنگی و نشستن ناهنجاریها بجای هنجارها ما را به اینجا رسانیده است و اصلاح آن بسیار بسیار مشکل است. از امثال ما پیران و پا به سن گذاشته ها برای برگرداندن این قطار از ریل خارج شده، هیچ امید و انتظاری نمی رود. امیدمان برای اصلاح این واژگونی و سقوط فرهنگی به عنوان زیربنا و زیرساخت جامعه ای فکور، هوشمند، روزامد و توانمند اول به خدا و دوم به نسل جوانمان است.
“همت بلند دار که مردان روزگار
ز همت بلند بجایی رسیده اند”.
به امید آن روز
برات قبادیان ، استاد دانشگاه تربیت مدرس
برچسب ها :برات قباديان ، استاد دانشگاه تربيت مدرس ، روزنامه نيوز
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰